خصوصی هایِ زندگیِ مــــن وآقایِ مهندس

خُدایا حواسِت به منُ زندِگیــم باشهـ

خصوصی هایِ زندگیِ مــــن وآقایِ مهندس

خُدایا حواسِت به منُ زندِگیــم باشهـ

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۴/۰۷/۲۳
    8
  • ۹۴/۰۷/۰۷
    ۷
  • ۹۴/۰۷/۰۶
    ۶
  • ۹۴/۰۷/۰۴
    ۵
  • ۹۴/۰۷/۰۴
    ۴
  • ۹۴/۰۷/۰۳
    ۳
  • ۹۴/۰۷/۰۳
    ۲
  • ۹۴/۰۶/۳۱
    ۱

۶

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۶ ق.ظ

شنبه ساعت ۸ و یکشنبه تا ساعت ۷.۳۰من بدتــرین ساعتآی زندگیمُ گذروندن.شنبه شبی که‍ دلم میخواست کنآرم باشیُ رفتی اون شَب حالم تا صبح فقط گریه‍ بود.صبح نرفتم ازمون رانندِگی چون حالـَم مناسب نبود.ظهر دلم خوش بود میرَم دانشگاه روحیَم عوض میشه‍.همه چی خوب بود تا وقتی که‍ تو زنگ زَدی نفسآم تند تند میزَد گوشیم‍ُ خاموش کردم کاری که هیچ وقت برایِ تو نکرده‍ بودَم.دلم گـرفت از یک طرف دلم برایِ شنیدنِ صدات پر میزد از طرفی کارتُ یادم نمیرفت.بازم زنگ زدی بازَم خآموشـی..!چند باری این کار شد...!تا اس دادی من تا اهر هفته پادگانم دلم لرزید که نتونم ببینمت.جواب دادم حرف زدیم.اومدی یونی دنبالم نگآهت نکردم هی با دستات صورتمو طرفِ خودت میچرخوندی ولی چشآم یه جایِ دیگه‍ بود...نگآهِت عذاب وجدان داشت‌‌...گفتی میشه نگاهم کُنی گفتم :نمیتونم...نگاهمُ چرخوندم سمتِ شیشه‍ مآشـین از توی شیشه‍ یک دلِ سیـر نگآهت کردم.دلم آروم گـِرفت.گفتی بریم راه بریم منو بردی باغِ گـل هآ خیلی قشنگ بود...گُلآ...بویِ چمن...راه رفتن رویِ صخره ها ولی بدونِ این که‍ دستمو درگیرِ دستآت کُنم.سخت بود ولی باید میشُد.نشستیم حرف زدَم... بغض کردم... گریه‍ کردَم..از تهه دلم باریدم...و اما تو سرتو گرفتی بینِ دستآت ...اشکاتو دیدم ..مژه های بلندت که خیـس شُده بود ..طاقت نیاوُردم بغلت کردم ..اینبآر دوتایی گریه‍ کردیم از تهه دلمون ...دیدن اشکآت خیلی عذابم میداد.اشکاتو پام کردمو بوسِت کردم.قسم خوردیم که همو ناراحت نکنیم...قسم خوردیـم.


+سخته این که‍ اشکاتو ببینم‌.

  • بانــوی آقایِ مهندس

نظرات (۴)

  • بانوی شرقی
  • الهه..
    از طرفی دوس ندارم دخالت کنم
    از طرفی هم دوست دارم یه کمکی بهت بکنم ک انقد بهم نریزی! :(
    خیلی از نوشته هات دقیقن کلی خاطرات خودمو زنده میکنه
    عزیزم بخدا زندگی انقدم سخت نیست و ارزش نداره ک تو انقد براش اشک بریزی و اعصاب خودتو خورد کنی ها!!!!
    خب بنده خدا یه شب نتونسته بیاد بهش حق بده.. اگه همش بخای گریه کنی خیلی زود شکسته میشی !
    اینم بگم ک نذار اشکات واسه عشقت عادی بشه..
    من خودم یک سال پیش داشتم راجب خودم و اینکه همش یا گریه میکنم یا قهر میکنم با یکی از دوستای متاهلم ک تجربش بیشتر بود حرف میزدم یه جمله ی قشنگی ک گفت این بود ک : چ فایده ، قبحش میریزه !!!!
    هنوز صداش تو گوشمه
    راستم میگفت
    کم کم خودم داشتم ب همین نتیجه میرسیدم ک نباید انقد زور بگم .. دیگه قهر نکردم.. دیگه وقتی محمد گفت نمیتونم پاپیچش نشدم.. گفتم باشه هروقت تونستی..
    پسرام تا یه جایی ناز همسرو میکشن عزیزم :) دیگه قهر نکن خب؟

    +ببخشید دلم طاقت نمیاره نگم :(
    پاسخ:
    ایدآ حرفآتو دوست دارَم
    خیلی بهم کُمک میکنه..حرفتو قبول داره‍ گریه زیادی قبحِش میریزه ولی ایدآ من سبُک میشم اشتباهم اینه‍ که جلوی حسَن گریه‍ میکُنم اونم از گریه بدش میاد از اتاقم میره‍ بیرون:(
    نه اخه موضوع فقط نیامدنِ پیشم نبود قبلِش یه بحثِ دیگه‍ هم بـود:(من خیلی عجول شُدم و حساس اصلا قبلِ ازدواج اینجوری نبودَم خیلی صبور  بودَم:|
    ایداببین ؟!مرسی که‍ حواسِت بهم هست دوستِ خوبم
    دوست دارم راهنماییم کُنی♥:-* 
  • پریای شاهرخ
  • عزیز دلم :( نبینم ناراحت بودنت و :(

    نباید خودت و اذیت کنی.باید بتونی در مقابل همه چیز قوی باشی..هر چند خوبه که از گریه به عنوان آرامش خودت استفاده کنی اما نه جلوی عشقت..باید خوددار باشی تا اون و هم به هم نریزی..
    خیلی مسائل مختلف توی هر رابطه ای هست که باعث می شه آدم ناراحت بشه..باید بتونی کنار بیای و مثل یه دریا وسیع باشی تا بتونی اون مشکلات و درون خودت ببلعی


    پاسخ:
    پریایِ خوبَم♥

    آره درست میگی نباید جلوش گریه‍ کُنم 
    اینجوری هر دو عذاب میکشیم
    امیدوارَم بتونم صبوری کنم براش
    خانومی کُنم برآش پـریآ:-( :-* ♥

    ان شاالله دیگه مشکلی به این بزرگی تویِ زندگیمون پیش نیآد
  • الــهـــ♥ـه
  • خونه ی جدید مبارک :))

    چرا اینقد گاهی ما پا میکوبیم زمین و فقط خودمونو میبینیم :(

    الهه :( 
    آیدا راس میگه ... اینقد گریه نکن دختر ...

    خواستی بیا حرف میزنیم :)

    پاسخ:
    مرسی عزیــزَم:**

    من اونَم میبینم ولی گآهی دلم طاقت نمیآره:)

    :(

    میخوام حرفامو این جآ بنویسم :(دلم آروم میشه‍
  • بانوی شرقی
  • دقیقن...
    دیگه تمرین کن جلوش خودتو نگه داری..
    قربانتتتت :*
    پاسخ:
    فدات شَم ♥♥
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی