خصوصی هایِ زندگیِ مــــن وآقایِ مهندس

خُدایا حواسِت به منُ زندِگیــم باشهـ

خصوصی هایِ زندگیِ مــــن وآقایِ مهندس

خُدایا حواسِت به منُ زندِگیــم باشهـ

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۹۴/۰۷/۲۳
    8
  • ۹۴/۰۷/۰۷
    ۷
  • ۹۴/۰۷/۰۶
    ۶
  • ۹۴/۰۷/۰۴
    ۵
  • ۹۴/۰۷/۰۴
    ۴
  • ۹۴/۰۷/۰۳
    ۳
  • ۹۴/۰۷/۰۳
    ۲
  • ۹۴/۰۶/۳۱
    ۱

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

امروز اولین روزِ یـونی بود :)اخه‍ مگه میشه‍ کنار دو تا عشـق بد بگذره‍..وای که چه قدر خندیدیم تویِ خیابون داشتم به این فکر میکردم اگه‍ اقای یآر بفهمه‍ چه قَدر ناراحت میشه اونجآ بود که زود اخم کردمُ خندمُ کنترل کردم :( میدونم حساسه‍ بهم گفته بود لازم نیست میری یونی این قدر تیپ بزنی مهم اینه‍ که من پسندیدمت منم میزدمشُ میگفتم اره راست میگی تو بعله‍ گُفتی به‍ من! بعدم دو تابیشعور روزمو خراب کردن که شب با اقایِ یار دعوا کردم :(دیوونه‍ شُدم ...بعضی دخترا واقعا باعث میشن بعضی پسرا همه دخترا رو به یکْ چشم ببینن:|
+دلم بازار رفتنُ با تو میخواد این قدر مخالفت نکُن:(
  • بانــوی آقایِ مهندس